زمستون

چگونه بهار نرم نرم می آيد - دوربين شخصی

Home
Subscribe to: Posts (Atom)


برف

پاسی از شب رفته بود و برف می بارید
چون پرافشان پری های هزار افسانه از یادها رفته
باد چونان آمری مأمور و ناپیدا
بس پریشان حكم ها می راند مجنون وار
بر سپاهی خسته و غمگین و آشفته

برف می بارید و ما خاموش
فارغ از تشویش
نرم نرمك راه می رفتیم
كوچه باغ ساكتی در پیش
هر بگامی چند گوئی در مسیر ما چراغی بود
زاد سروی را به پیشانی
با فروغی غالباً افسرده و كم رنگ
گمشده در ظلمت این برف كجبار زمستانی

برف می بارید و ما آرام
گاه تنها، گاه با هم، راه می رفتیم
چه شكایت های غمگینی كه می كردیم
یا حكایت های شیرینی كه می گفتیم

هیچكس از ما نمی دانست
كز كدامین لحظه شب كرده بود این باد برف آغاز
هم نمی دانست كاین راه خم اندر خم
بكجامان می كشاند باز

برف می بارید و پیش از ما
دیگرانی همچو ما خشنود و ناخشنود
زیر این كجبار خامشبار، از این راه
رفته بودند و نشان پای هایشان بود



پاسی از شب رفته بود و همرهان بی شمار ما
گاه شنگ و شاد و بی پروا
گاه گوئی بیمناك از آبكند وحشتی پنهان
جای پا جویان
زیر این غمبار، درهمبار
سر بزیر افكنده و خاموش
راه می رفتند
وز قدم هائی كه پیش از این
رفته بود این راه را، افسانه می گفتند

من بسان بره گرگی شیر مست، آزاده و آزاد
می سپردم راه و در هر گام
گرم می خواندم سرودی تر
می فرستادم درودی شاد
این نثار شاهوار آسمانی را
كه بهر سو بود و بر هر سر

راه بود و راه
این هر جائی افتاده
این همزاد پای آدم خاكی
برف بود و برف
این آشوفته پیغام
این پیغام سرد پیری و پاكی
و سكوت ساكت آرام
كه غم آور بود و بی فرجام

راه می رفتیم و من با خویشتن گهگاه می گفتم:
«كو ببینم، لولی ای لولی!
این توئی آیا ـ بدین شنگی و شنگولی،
سالك این راه پر هول و دراز آهنگ؟
و من بودم
كه بدینسان خستگی نشناس
چشم و دل هشیار
گوش خوابانده به دیوار سكوت، از بهر نرمك سیلی صوتی
می سپردم راه و خوش بی خویشتن بودم



اینك از زیر چراغی می گذشتیم، آبگون نورش
مرده دل نزدیكش و دورش
و در این هنگام من دیدم
بر درخت گوژپشتی برگ و بارش برف
همنشین و غمگسارش برف
مانده دور از كاروان كوچ
لك لك اندوهگین با خویش می زد حرف

«بی كران وحشت انگیزی ست
خامش خاكستری هم بارد و بارد
وین سكوت پیر ساكت نیز
هیچ پیغامی نمی آرد
پشت ناپیدائی آن دورها شاید
گرمی و نور و نوا باشد
بال گرم آشنا باشد
لیك من، افسوس
مانده از ره سالخوردی سخت تنهایم
ناتوانی هام چون زنجیر بر پایم
ور بدشواری و شوق آغوش بگشایم بروی باد
همچو پروانه ی شكسته ی آسبادی كهنه و متروك
هیچ چرخی را نگرداند نشاط بال و پرهایم
آسمان تنگ ست و بی روزن
بر زمین هم برف پوشانده ست
رد پای كاروان هار را
عرصه سردرگمی ها مانده و بی دركجائی ها
باد چون باران سوزن، آب چون آهن
بی نشانی ها فرو برده نشان ها را
یاد باد ایام سرشار برومندی
و نشاط یكه پروازی
كه چه بشكوه و چه شیرین بود
كس نه جائی جسته پیش از من
من نه راهی رفته بعد از كس
بی نیاز از خفت آیین و ره جستن
آن كه من در می نوشتم، راه
وآن كه من می كردم، آیین بود
اینك اما، آه
ای شب سنگین دل نامرد . . .
لك لك اندوهگین با خلوت خود درد دل می كرد

باز می رفتیم و می بارید
جای پا جویان
هر كه پیش پای خود می دید
من ولی دیگر
شنگی و شنگولیم مرده
چابكی هام از درنگی سرد آزرده
شرمگین از رد پاهائی
كه بر آن ها می نهادم پای
گاهگه با خویش می گفتم:
«كی جدا خواهی شد از این گله های پیشواشان بز؟
كی دلیرت را درفش آسا فرستی پیش؟
تاگذارد جای پای از خویش؟



همچنان غمبار در همبار می بارید
من ولیكن باز
شادمان بودم
دیگر اكنون از بزان و گوسپندان پرت
خویشتن هم گله بودم هم شبان بودم
بر بسیط برف پوش خلوت و هموار
تك و تنها بادرفش خویش، خوش خوش پیش می رفتم
زیر پایم برف های پاك و دوشیزه
قژقژی خوش داشت
پام بذر نقش بكرش را
هر قدم در برف ها می كاشت
مهر بكری بر گرفتن از گل گنجینه های راز
هر قدم از خویش نقش تازه ئی هشتن
چه خدایانه غروری در دلم می كشت و می انباشت


خوب یادم نیست
تا كجاها رفته بودم؛ خوب یادم نیست
این، كه فریادی شنیدم، یا هوس كردم
كه كنم رو باز پس، روباز پس كردم
پیش چشمم خفته اینك راه پیموده
پهندشت برف پوشی راه من بوده
گام های من بر آن نقش من افزوده
چند گامی بازگشتم

برف می بارید
باز می گشتم
برف می بارید
جای پاها تازه بود اما
برف می بارید
باز می گشتم
برف می بارید
جای پاها دیده می شد، لیك
برف می بارید

باز می گشتم
برف می بارید
جای پاها باز هم گوئی
دیده می شد، لیك
برف می بارید

باز می گشتم
برف می بارید
برف می بارید. می بارید. می بارید . . .

جای پاهای مرا هم برف پوشانده ست

مهدی اخون ثالث



دلسرد

قصه ام ديگر زنگار گرفت
با نفس های شبم پيوندی است
پرتويی لغزد اگر بر لب او
گويدم دل : هوس لبخندی است

خيره چشمانش با من گويد
كو چراغی كه فروزد دل ما؟
هر كه افسرد به جان ، با من گفت
آتشی كو كه بسوزد دل ما؟

خشت می افتد از اين ديوار
رنج بيهوده نگهبانش برد
دست بايد نرود سوی كلنگ
سيل اگر آمد آسانش برد

باد نمناك زمان می گذرد
رنگ می ريزد از پيكر ما
خانه را نقش فساد است به سقف
سرنگون خواهد شد بر سر ما

گاه می لرزد باروی سكوت
غول ها سر به زمين می سايند
پای در پيش مبادا بنهيد
چشم ها در ره شب می پايند

تكيه گاهم اگر امشب لرزيد
بايدم دست به ديوار گرفت
با نفس های شبم پيوندی است
قصه ام ديگر زنگار گرفت

سهراب سپهری


.


...
دلم گرفته
دلم عجيب گرفته است
و هيچ چيز
نه اين دقايق خوشبو كه روی شاخه نارنج مي شود خاموش
نه اين صداقت حرفی كه در سكوت ميان دو برگ اين
گل شب بوست
نه هيچ چيز مرا از هجوم خالی اطراف
نمی رهاند
و فكر می كنم
كه اين ترنم موزون حزن تا به ابد
شنيده خواهد شد
...


سهراب سپهری

.

از روی پلک شب

شب سرشاری بود
رود از پای صنوبرها، تا فراترها رفت
دره مهتاب اندود، و چنان روشن كوه، كه خدا پيدا بود

در بلندی‌ها، ما
دورها گم، سطح‌ها شسته، و نگاه از همه شب نازك‌تر
دست‌هايت، ساقه سبز پيامی را می‌داد به من
و سفالينه‌ انس، با نفس‌هايت آهسته ترك می‌خورد
و تپش‌هامان مي ريخت به سنگ
از شرابي ديرين، شن تابستان در رگ‌ها
و لعاب مهتاب، روی رفتارت
تو شگرف، تو رها، و برازنده خاك

فرصت سبز حيات، به هوای خنك كوهستان می‌پيوست
سايه‌ها برمی‌گشت
و هنوز، در سر راه نسيم
پونه‌هايی كه تكان می‌خورد
جذبه‌هايی كه به هم می‌خورد

سهراب سپهری

.

غمی غمناک

شب سردی است و من افسرده
راه دوری است و پايي خسته‌
تيرگی هست و چراغي مرده

مي كنم ، تنها، از جاده عبور
دور ماندند ز من آدم ها

سايه ای از سر ديوار گذشت
غمی افزود مرا بر غم ها

فكر تاريكی و اين ويرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز كند پنهانی‌

نيست رنگی كه بگويد با من
اندكی صبر ، سحر نزديك است‌
هردم اين بانگ برآرم از دل
وای ، اين شب چقدر تاريك است‌

خنده ای كو كه به دل انگيزم؟
قطره ای كو كه به دريا ريزم؟
صخره ای كو كه بدان آويزم؟

مثل اين است كه شب نمناك است‌
ديگران را هم غم هست به دل‌
غم من ، ليك‌، غمی غمناك است‌

ريخته سرخ غروب
جابجا بر سر سنگ‌
كوه خاموش است‌
مي خروشد رود


مانده در دامن دشت
خرمنی رنگ كبود

سايه آميخته با سايه‌
سنگ با سنگ گرفته پيوند
روز فرسوده به ره می گذرد
جلوه گر آمده در چشمانش
نقش اندوه پی يك لبخند

تيرگی می آيد
دشت می گيرد آرام‌
قصه رنگی روز
می رود رو به تمام‌

شاخه ها پژمرده است‌
سنگ ها افسرده است‌
رود می نالد

جغد می خواند

غم بياويخته با رنگ غروب
می تراود ز لبم قصه سرد
دلم افسرده در اين تنگ غروب‌

سهراب سپهری

.

خراب

فرسود پای خود را چشمم به راه دور

تا حرف من پذيرد آخر كه زندگی
رنگ خيال بر رخ تصوير خواب بود

دل را به رنج هجر سپردم، ولی چه سود
پايان شام شكوه ام
صبح عتاب بود

چشمم نخورد آب از اين عمر پر شكست
اين خانه را تمامی پی رويی آب بود

پايم خليده خار بيابان
جز با گلوی خشك نكوبيده ام به راهی

ليكن كسی ، ز راه مددكاری
دستم اگر گرفت، فريب سراب بود

خوب زمانه رنگ دوامی به خود نديد
كندی نهفته داشت شب رنج من به دل
اما به كار روز نشاطم شتاب بود

آبادی ام ملول شد از صحبت زوال
بانگ سرور در دلم افسرد كز نخست
تصوير جغد زيب تن اين خراب بود


سهراب سپهری


.
.
.
.
.

زمستون

  • حرف های زمستونی
  • حرف های برفی
  • داستانک های زمستونی
  • خاطره های زمستونی
  • عکس های زمستونی

گالری زمستون

  • چگونه بهار نرم نرم می آيد - دوربين شخصی
  • طالقان خرداد 89 - دوربین شخصی
  • صدای کوهستان - دوربين شخصی
  • نقاشی های سهراب سپهری
  • نقاشی های پيتر بروگل
  • Claude Monet
  • Avenue from Algo

About :

  • سهراب سپهری
  • مارتین هایدگر
  • MoMA
  • Pink Floyd
  • porcupinetree
  • The Rolling Stones
  • Amedeo Modigliani
  • The Art Of Tim Burton

Good Links

  • کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت
  • گروه هنری حجم سبز
  • لغت نامه دهخدا
  • سهراب سپهری
  • Artcyclopedia
  • Painting Stream
  • Magestic Invites
  • Google Translator
  • Web Gallery Of Art

Blog Links

  • روزنگارهای سين برای شين
  • حرف هایی از جنس برف
  • ... شب ، سکوت ، کویر
  • نامه های بی مخاطب
  • صدای پای صبح
  • زمستان خبر کن
  • ابراهیم در برف
  • سپيد مثل برف
  • کلبه برفی من
  • سوز زمستان
  • رقص کلمه
  • سکوتستان
  • خودنویس
  • کافه مایا
  • بی برفی
  • Whatever
  • Lee JunKi Fans
  • marias cribbles and dribbles
  • Trapped In The Wrong Story

Archive

  • ▼  2012 (3)
    • March (1)
    • January (2)
  • ►  2011 (12)
    • July (2)
    • April (2)
    • March (3)
    • February (2)
    • January (3)
  • ►  2010 (32)
    • October (1)
    • September (3)
    • August (1)
    • July (1)
    • June (4)
    • May (20)
    • April (2)
  • ►  2006 (12)
    • September (1)
    • August (4)
    • June (3)
    • May (4)
  • ►  2005 (6)
    • August (2)
    • July (2)
    • June (1)
    • May (1)
Powered by Blogger.