27 June 2006

دوست دارم بخوابم

الان ، روزها ، شبها ، همیشه
دوست دارم یه خواب طولانی بکنم
یه ماه ، چند ماه ، چند سال
چندین سال که خيلی بهتره
بعد که بیدار شدم ، اوضاع دور و برو برانداز کنم
اگه دیدم مثل حالا خرابه
سرمو بذارم زمین تا ابد بخوابم
مگه ما چیمون از اصحاب کهف کمتره
والا صبرمونم بیشتر نباشه ، کمتر نیست

جا داره یه نکته تاریخی رو اصلاح کنم
بعد اینکه نمی دونم چی چیوس بیدار شد رفت تو شهر
دید اووووه ! صد رحمت به زمونه خودشون
اومد گفت : بچه ها ! بیاین سنگین رنگین ، یه جوری که تو تاریخ صدا کنه ، همین جا همه چیرو تموم کنیم
نفری یه شیشه شربت خواب آور سر کشیدنو .... بقیه شو خودتون می دونین

اگه سند تاریخی میخواین
کی دیده که اوضاع دنیا امروز بهتر از دیروز باشه
چه برسه به سیصد و اندی سال

08 June 2006

دور

یه جای دور
اونجایی بود که میل واسش می مرد
همه چیزشو تو راه رسیدن به اونجا به باد داده بود
حالا فقط اون مونده بود ، یه فانوس و یه راه دراز
می تونست بره یا برگرده ؟
نه باید همین وسط بمونه
فقط خدا می تونه از اون بالا دستشو بیاره پایین
میلو برداره و بذاره


دعا می کنم آخرش نذاره
چون میل می فهمه
می فهمه
...

آخرش با اولش یکی بوده

06 June 2006

کاش یه بار دیگه می شد من باشم و تو هم باشی

بیاد اون روزی که اومدی بگی
اومدی بگی و دیدی نه من بچه تر از این حرفام
کاش می گفتی
تا من از همه یه ذره باقی مونده نهایت استفاده رو می کردم
تا مجبورت می کردم بری
تا منم بهت می گفتم

انصافا اونجوری رسمش نبود
از من بیشتر بابام خیلی ناراحت شد
دیشب که عکسای روزایی رو که تو هم فراموش کرده بودی می دیدم
تو نگاه بابام یه چیزی دیدم که نمی دونم چه کلمه ای براش بیارم تا بفهمی
تو هم بودی اما سهل انگار
من توقع بزرگی نداشتم
کاش به بابام می گفتی

من اون روز تو چشمای توهم دیدم اما می دونم چی بود
اندوه بود ترس بود
تو صداتم بود

من دلم میخواد برگرده برگردی
کاش بهم می گفتی و به این افسوس لعنتی مجال نمی دادی
فهمیدم اومدی بگی ولی اونقدر خر بودم که بهت نگفتم چی می خوای بگی

آره من اون روز بچه تر از هر حرفی بودم احمق و خر بودم
اما امروز آرزو می کنم کاش همون خری که بودم می موندم