01 May 2010

. . .

چه چيزی را در مورد يک روز بايد بنويسم وقتی من همان جايی هستم که همواره بودم و همان کارهايی را می کنم که روزهای قبل هم کرده ام . وقتی با آدم های جديدی برخورد نکردم و وقتی همه چيز و همه کس و همه اوقات به همان روال قبل گذشته . انگار سال هاست من ايستاده ام .. هنوز اول راهم .. راه درازی مانده و زمان کمی  . انگار نا اميد شدم ، هر قدر هم که سريع بدوم باز هم این راه ناتمام خواهد ماند . من باور نمی کنم در راه بودن مهم باشد .. اگر يک قدم هم به آخرش مانده باشد هنوز من ناموفق هستم .. هدف آخر اين راه است و بعيد است به آن برسم . وقتی خيلی بعيد باشد مثل محال ، چه فرقی می کند بايستم ، بدوم ، سريع بروم يا آهسته

No comments: