ما وقتی بهم می رسيم که ديگر هيچ اشکی روی زمين نريزد
آره اين بهترين قراری است که می توانيم بگذاريم . انگار روزی است که هرگز نمی آيد
من فکر می کنم دوست دارم تو را ببينم ، اما حتی اگر همديگر را ديديم ، بايد بهم چه بگوييم
شايد من حتی نتوانم به تو لبخند بزنم اما شايد تو به من بخندی .. اگر اين کار را کردی من قطعا نمی توانم جلوی خنده ام را بگيرم . شايد هم گريه کنم و اگر من گريه کنم تو حتما تعجب خواهی کرد
ما .. می شد باهم باشيم .. از خيلی پيشتر .. می توانستيم باهم جای ديگری باشيم .. باهم خوشحال باشيم يا حتی غمگين یا حتی خشمگين
حتی نمی دانم تو کجايی .. تو هم نمی دانی من کجا هستم و ما حتی نمی دانيم ديگری هنوز زنده است يا نيست
انگار ما همديگر را فراموش کرده ايم .. می خواهم هميشه به تو راست بگويم .. تو روزهايی از فکرم رفتی .. روزهای کمی نبود .. ولی خب اشکالی ندلرد .. بهرحال حالا برگشتی اينجا .. در خيال من .. همين جا بمان تا آن روز بيايد .. شايد آمد
Forevermore
If you like to read this in English , please click below ..
Yes, this is the best that we can let. As if that day never comes ..
I think I feel like to see you , but even if we saw each other, you must tell me what ..
Maybe I can not even smile for you , but you probably may laugh .. If you smile I definitely can not get my front laughter. Or maybe I cry .. and if I cry you'll be certainly surprised ..
We .. We could be together .. From much further .. Elsewhere could be together .. Together be happy or sad or even angry ..
Now I don't know even where you are .. and you don't know where I am either .. and we do not even know the other is still alive or not ..
Seems we have forgotten each other .. I always want to tell you trust.. Minding you was somedays gone .. so many days .. Well .. but nevermind .. However you're back here now .. In my fancy mind .. Stay here until that day comes .. It'll probabely come ...
2 comments:
مرسی متن قشنگی بود
چندبار خودم. حس خوبی بهم داد
Post a Comment