دلم تنگ می شود .. برای تو .. بهتر است هيچوقت به ياد هم نيفتيم .. بهتر است کاملا از هم بی خبر بمانيم
نمی توانم خاطراتم را فراموش کنم .. چيزی جای تو را پر نمی کند
تو نمی دانی چطور در ذهنم زنده می شوی .. آنقدر که من فکر می کنم کنارم نفس می کشی .. گاهی هم تو را پشت سرم احساس می کنم .. وقتی برمی گردم خالی است .. وصدايت در تمام وجودم موج می خورد .. انگار در گوشم چيزی زمزمه می کنی يا آوازی زير لب می خوانی
فکر می کنی من تا کی می توانم زندگی کنم .. هر قدر هم که باشد کافيست
ما بهم ثابت کرديم به جايی نمی رسيم و چون هر دو به جايی نمی رسيديم باهم همراه شديم
باهم همراه شديم در مسيری سرد وخيالی و خيال کرديم راه رفتن آسان است
رفتيم و رفتيم .. با چشم های بسته
من به تو گفتم خيلی خسته شدم .. تو گفتی بخواب و من خوابيدم
خوابيدم .. خوابيدم و هنوز گرفتار دام دنيای خواب ها ام .. چرا من را بيدار نمی کنی
1 comment:
seolin merci be khatere neveshteye kheili ghashanget. khodet minevisi? baraye kasi minevisi ya hamintorie?
bebakhshid faghat baz ziadi konjkav shodam
Post a Comment