24 July 2005

هراس

همان هراس عظيمي است كه زندگي مرا پوشانده
من درون آن هميشه به بالا نگاه كرده‏ام
فقط به اميد يك نشانه . نشانه براي آرام بودن
براي عصيان . براي بي‏باك گشتن و اعتراض
اما هراس معلق همواره يكسان نماند
آنجا را كه من با رنج يافتم ، بسادگي گم كرد
دوباره يافتم و اين بار مرا صدا زد
وقتي برگشتم ، هيچ نبود من ماندم . سراسيمه و مبهوت

فلاكت هرروز نزديك تر مي‏شود و بزدلي مثل من تنها يك كار بلد است : عادت
هستي ننگين تر خواهد شد . و معنا احمقانه تر

اما غم ، اميد است
اندوه و اندوه
آنقدر بزرگ خواهد شد كه خشم برخيزد . برهم بزند و ويران كند
جايي نخواهد ماند براي هيچ چيز

No comments: