29 May 2010

دنياها

 فقط يک دنيا وجود ندارد .. بيشتر از هرقدر که فکر کنی دنيا وجود دارد .. خب بدیهی است .. اما چیزیکه بدیهی نیست بیشتر ذهن ها را سرکار می گذارد که خب این هم بدیهی است  

آدم های بزرگ دنياهای زيادی تجربه می کنند و در دنياهای بيشماری سيرمی کنند و يا آنقدر بزرگند که از همان ابتدا دنيايی را که به آن تعلق دارند ، پيدا می کند

آدم هايی هم هستند که هرگز دنيای خود را بدست نمی آورند . يا در دنيای اشتباهی زندگی می کنند ، يا سراسر زندگيشان ، پشت مرزهای دنيای مطلوبشان تقلی می کنند و دست و پا می زنند و سرانجام در يک قدمی آن ، خود را در انتهای مهلت می بينند

و در میان اینها آدم هايی هم هستند که اصلا دنيايی را می خواهند و آرزو دارند که کسی آن را نمی شناسد . نمی دانم آنها در چه دنيايی زندگی می کنند . انگار در فاصله خلأ ميان دنياها سير می کنند . انگار آنها چون دنيای خود را پيدا نکرده اند ، اصلا زندگی نمی کنند
آنها همه فرصت زندگی را صرف تأمل می کنند تا بلکه درک کنند کدام دنيا ، دنيای آنهاست . آنقدر می انديشند و می انديشند تا ديگر ، دنياها را پشت سر می گذارند و نمی دانم به کجا می روند
آنجايی که در هيچ دنيايی نيست و آنقدر ناپيداست و مبهم است که تأمل در هزاران سال زندگی به هيچ بعدی از حجم آن دست نيافته . وقتی از آنها سؤال کنی پاسخ خواهند داد : ما فقط يک دنيای ساده برای زندگی می خواهيم

4 comments:

ابراهیم در برف said...

سلام سولین
واقعن ممنون از نقدت رو داستان. لذت بردم.
آره درسته ما مث سیزیف می مونیم که هی دنبال دنیایی می گردیم که تو ش
زندگی کنیم و همینکه حس کردیم
بهش رسیدیم معناش از دست می ده
و دباره باید دنبال یه دنیای دیگه بگردیم.
سنگ سیزیف همون دنیاهس.
شاد باشی

harki said...

قشنگ بود
من اما فکر می کنم، هرکس باید به سهم خود در تک تک دنیاها حضور هم زمان داشته باشد. دنیاهای درونی متفاوت، در یک دنیای برونی واحد، باهم تلاقی می کنند

موفق باشی دوست عزیز

Unknown said...

بعضی ها هم تو دنیای کوچیک خودشون گرفتارن و نمی دونن تو دنیاهای دیگه چی می گذره فکر کنم این از همه جور دنیا بدتر باشه البته زندگی توش راحتتره

Unknown said...

مرسی سولین جون