22 June 2010

خيال

بوی گلاب را دوست دارم .. بوی مرگ است انگار .. طعمش را هم دوست دارم .. و طعم مرگ است انگار
مرگ چه خوش طعم و چه خوشبوست

بوی خاک را هم دوست دارم .. خاک خیس خورده

همین دو عطر خوش مانده .. که آزار دهنده نیست

قرار نیست ما کاری کنيم می دانم .. قرار نیست کسی از ما یادی کند .. سال های کمی کافیست

من این فلسفه را دوست دارم .. یا لبریز یا خالی
و می دانم زندگی همیشه لبریز است و من همواره خالی

نمی توانم فراموش کنم .. می خواهم .. به خیال می سپارم
آب را به آسمان می پاشم و صدايت می کنم .. لبخندت را تصور می کنم

زمزمه صدایت همیشه پيچيده .. حتی وقتی باران نمی بارد
من به نسیم می سپارم که چقدر دلتنگم .. روزهای زيادی است که می گذرد .. ما به خیال ها پیوستیم

6 comments:

سکوت said...

سلام دوست عزیز
سپاسگزارم که به من لطف داری
همین دو عطر خوش مانده که آزار دهنده نیست
اما دیروز هر دوی این عطر ها وقتی در مشامم پیچیدند قلبم رو سخت به درد آوردند...
شاد و سلامت و پیروز باشی دوست عزیزم

Unknown said...

امروز دلم گرفته بود الان با این نوشته بیشتر دلم گرفت هم خیلی قشنگ بود هم منو یاد حلوا انداخت

Unknown said...

مرسی سولین جون امروز جهانیه هیییییییییی زندگیه

سوریا said...

سلام دوست من .من با افتخار وبتو لینک کردم .چون بسیار زیبا بود.منم به روزم و منتظر...

بی برفی said...

سلام.
دلچسب بود و اینکه ... بوی خاک نم خورده هوشو از سرم می بره ... بوی یاس راه منو دورتر می کنه تا از کنار خونه ای رد شم که از دیوار حیاطش یاس آویزونه ...

زمستان said...

اشتباه نشه، اشکال از وب شما نبود
اشکال از سیستم من بود
این ÷ست رو هم هنوز نخوندم
صبر کنید