روزی من کودک بودم
دنیا کوچک بود
خوشحال بود
مهربان بود
آنقدر بزرگ نشده بودم که معنای نهفته کلمات را احساس کردم
و آنقدر کوچک بودم که از ته دل غمگین شدم
آنقدر آرام بودم که غم من پنهان ماند
و آنقدر پنهان ماند تا خشمگین شد
آنقدر خشمگین که همه چیز را درهم کوبید
آنقدر محکم که قلبم شکست
آنقدر خرد شد که چشمانم پر از اشک شد
آنقدر که اشک ها سرازیر شد
No comments:
Post a Comment